دانشگاه تهراننشریه علوم زیستی ورزشی2008-93258320161022The Effect of Omega-3 Supplementation on Serum Levels of Brain Derived Neurotrophic Factor (BDNF) and Oxidative Stress Following Plyometric Training in Active Menتأثیر مکمل یاری امگا-3 بر سطوح سرمی عامل نروتروفیک مشتق از مغز (BDNF) و استرس اکسایشی مردان فعال بهدنبال یک دوره تمرین پلیومتریک2953095948210.22059/jsb.2016.59482FAمحمدفاضل زادهدانشجوی دکتری فیزیولوژی ورزشی، دانشکدۀ تربیت بدنی و علوم ورزشی، دانشگاه بیرجند، بیرجند، ایرانضیاءفلاح محمدیدانشیار دانشگاه مازندران، دانشکدۀ تربیت بدنی و علوم ورزشی، دانشگاه مازندران، بابلسر، ایران0000-0002-9214-0195Journal Article20130720
The aim of this study was to investigate the effect of omega-3 supplementation with 4 weeks of plyometric training on serum changes of brain derived neurotrophic factor (BDNF) and oxidative stress and their relationship in active men. 28 physical education male students (age 23.21±1.98 year, height 174.25±5.34 cm, weight 66.83±7.49 kg, BMI 20.03±2.25 kg/m<sup>2</sup>) were randomly divided into four groups including training + omega-3, omega-3, training, control. The training and training+omega-3 (combination) groups performed selected plyometric training for 4 weeks in 2 or 3 sets with 6 to 12 repetitions. Also, supplementary (omega-3) and combination groups daily consumed 2 gr. omega-3 and 1 gr. starch (as a capsule) 3 times per day after their meals. Training group received placebo capsules (starch with similar weight combined by saffron to provide color for an appearance and taste similar to omega-3 capsules). ANOVA was used to examine inter-group differences and Pearson correlation coefficient was applied to investigate the existence of any relationships among variables. A significant increase was observed in BDNF serum levels in combined and supplementation groups compared with the control group (<em>P</em>=0.001, <em>P</em>=0.004 respectively). Serum levels of MDA decreased significantly in supplementation group compared with control group (<em>P</em>=0.002). Also, serum levels of SOD in training group increased significantly compared with control group (<em>P</em>=0.042). Likewise, only a correlation observed was observed between MDA and SOD in supplementation group (<em>P</em>=0.048, <em>r</em>=0.759). Regular consumption of omega-3 supplementation combined with plyometric training increases BDNF and reduces MDA. Consequently, it can be used as a beneficial method to increase the health of the nervous system and to resist oxidative stress induced by exercise training.
هدف از این تحقیق بررسی تأثیر مکمل یاری امگا-3 همراه با چهار هفته تمرین پلیومتریک بر تغییرات سرمی BDNF و استرس اکسایشی مردان فعال و ارتباط بین آنها بود. 28 دانشجوی پسر رشتۀ تربیت بدنی (سن 98/1±21/23 سال، قد 34/5±25/174 سانتیمتر، وزن 49/7±83/66 کیلوگرم و شاخص تودۀ بدنی 25/2±03/20 کیلوگرم بر متر مربع) بهطور تصادفی به چهار گروه (مکمل+تمرین، مکمل، تمرین و کنترل)، تقسیم شدند. آزمودنیهای گروههای ترکیبی و تمرین به مدت چهار هفته برنامۀ تمرینات منتخب پلیومتریک را در دو یا سه دوره و با شش تا دوازده تکرار اجرا کردند. همچنین روزانه دو گرم مکمل امگا-3 و یک گرم نشاسته بهصورت کپسول سه بار در روز پس از هر وعده غذا توسط آزمودنیهای گروههای ترکیبی و مکمل طی دورۀ تحقیق مصرف شد. کپسولهای دارونما با همان مقدار حاوی نشاسته همراه زعفران به مقدار ناچیز جهت رنگدهی با هدف یکسانسازی ظاهر و مزه با کپسول امگا-3 به گروه تمرین داده شد. از آزمون ANOVA برای بررسی تفاوت بین گروهها و آزمون ضریب همبستگی پیرسون برای بررسی وجود ارتباط بین متغیرها استفاده شد. افزایش معناداری در سطوح سرمی BDNF گروههای مکمل و ترکیب در مقایسه با گروه کنترل مشاهده شد (بهترتیب 001/0 P= و 004/0 P=). سطوح سرمی MDAگروه مصرفکنندۀ مکمل در مقایسه با گروه کنترل، کاهش معناداری یافت (002/0=P). همچنین سطوح سرمی SOD گروه تمرین بهطور معناداری در مقایسه با گروه کنترل افزایش یافت (042/0 P=). بهعلاوه در بررسی ارتباط بین متغیرها، تنها بین مقادیر MDA و SOD گروه مکمل رابطۀ همبستگی مشاهده شد (759/0 r= ، 048/0P=). مصرف منظم مکمل امگا-3 و ترکیب آن با تمرینات پلیومتریک موجب افزایش BDNF و کاهش MDA میشود. در نتیجه میتوان از آن برای افزایش سلامت دستگاه عصبی و مقابله با استرس اکسایشی ناشی از تمرینات ورزشی استفاده کرد.دانشگاه تهراننشریه علوم زیستی ورزشی2008-93258320161022A Comparison of the Effect of One Swimming Session in Different Water Temperatures on Appetite, Calorie Intake, Calorie Consumption, Food Liking and Blood Lactate in Female Studentsمقایسۀ اثر یک جلسه تمرین شنا در دماهای مختلف آب بر اشتها، کالری دریافتی، کالری مصرفی، علاقهمندی به غذا و میزان لاکتات خون در دختران دانشجو3113225948310.22059/jsb.2016.59483FAفهیمهطیبیدانشجوی کارشناسارشد، دانشکدۀ علوم ورزشی، دانشگاه حکیم سبزواری، ایرانمحمدرضاحامدی نیااستاد، دانشکدۀ علوم ورزشی، دانشگاه حکیم سبزواری، ایرانسید علیرضاحسینی کاخکدانشیار-دانشکدۀ علوم ورزشی، دانشگاه حکیم سبزواری، ایران0000-0002-7510-2445Journal Article20130729
The aim of this study was to compare the effect of one swimming session in different water temperatures (23, 33 and 38̊ c) on the appetite, calorie intake, calorie consumption, food liking, and the amount of blood lactate in female students. The research design was semi-experimental and 12 female volunteers (mean age 20.83 ± 1.3 yr, BMI 20.46 ± 2.68 kg/m², weight 53.6 ± 5.46 kg) from university students performed the swimming protocol of front crawl in the three temperatures of 23̊c (cold water), 33̊c (normal water) and 38̊c (warm water) for 45 minutes with intensity of 80-85% of maximum heart rate. The amount of appetite and food-liking were recorded by appetite questionnaire and recall of 24 hours of nutritional materials by the subjects. Also, calorie intake and calorie consumption were recorded in the related questionnaires during, before and after performing the protocol by the subjects and were calculated by the album book of nutritional materials and the summary table of body exercise. The concentration of the blood lactate was measured by a lactometer before, immediately after and 3 and 9 hours after performing the protocol. The results showed that one swimming session in different water temperatures (23, 33 and 38̊ c) had no effects on appetite, food-liking, calorie intake and calorie consumption, and water temperatures cannot have an effect on weight loss or gain alone in this type of participants.
هدف تحقیق حاضر مقایسۀ اثر یک جلسه تمرین شنا در دماهای مختلف آب (23، 33 و 38 درجۀ سانتیگراد) بر اشتها، کالری دریافتی، کالری مصرفی، علاقهمندی به غذا و میزان لاکتات خون در دختران دانشجو بود. طرح تحقیق نیمهتجربی بود و 12 داوطلب دختر (میانگین سنی3/1 ± 83/20 سال، شاخص تودۀ بدنی 68/2 ± 46/20 کیلوگرم بر متر مربع، وزن 46/5 ±6/53 کیلوگرم) از دانشجویان دانشگاه، پروتکل شنای کرال سینه را در سه دمای 23، 33 و 38 درجۀ سانتیگراد (آب سرد، آب طبیعی، آب گرم) به مدت 45 دقیقه با شدت 80 تا 85 درصد ضربان قلب بیشینه اجرا کردند. میزان اشتها و علاقهمندی به غذا از طریق پرسشنامۀ اشتها و یادآمد 24 ساعت مواد غذایی توسط خود آزمودنیها ثبت شد. همچنین کالری دریافتی و انرژی مصرفی در روزهای اجرای پروتکل، قبل و بعد از اجرای پروتکل در پرسشنامههای مربوط توسط خود آزمودنیها ثبت و بهترتیب با استفاده از کتاب آلبوم مواد غذایی و جدول خلاصۀ فعالیت بدنی محاسبه شدند. غلظت لاکتات خون قبل، بلافاصله بعد، 3و9 ساعت پس از اجرای پروتکل تحقیق با استفاده از دستگاه لاکتومتر اندازهگیری شد. نتایج نشان داد که یک جلسه ورزش شنا در دماهای مختلف آب (23، 33 و 38 درجۀ سانتیگراد) بر اشتها، علاقهمندی به غذا، کالری دریافتی و انرژی مصرفی اثری ندارد و دمای آب بهتنهایی نمیتواند روی کاهش یا افزایش وزن در این نوع از شرکتکنندگان اثرگذار باشد.دانشگاه تهراننشریه علوم زیستی ورزشی2008-93258320161022The Effect of Two Types of Garlic Supplementation on DNA Damage Resulting from Exhaustive Exercise in Non-Athlete Menتأثیر دو روش مکملسازی سیر بر تخریب DNA ناشی از فعالیت ورزشی درماندهساز در مردان غیرورزشکار3233395991510.22059/jsb.2016.59915FAسجادمحمدیاریدانشجوی دکتری فیزیولوژی ورزشی دانشکدۀ تربیت بدنی دانشگاه تهران، تهران، ایرانعباسعلیگائینیاستاد دانشکدۀ تربیت بدنی و علوم ورزشی دانشگاه تهران، تهران، ایران0000-0002-8679-0669سیروسچوبینهدانشیار دانشکدۀ تربیت بدنی و علوم ورزشی دانشگاه تهران، تهران، ایران0000-0003-4466-0986حمدالههادیاستادیار دانشگاه علوم انتظامی امیناله، تهران، ایرانJournal Article20131221
The aim of this study was to investigate the effect of long-term garlic supplementation (500 and 1000 mg) on DNA damage index resulting from exhaustive exercise in non-athlete students. 26 male non-athletes (mean<span style="text-decoration: underline;">+</span>SD age 21±1.23 years, weight 69.38±8.28 kg and height 178.9±6.11 cm) were divided randomly into three groups: the placebo and 2 garlic supplementation groups (500 and 1000 mg/day) (the first supplementation group: n=9, the second supplementation group: <em>n</em>=9 and placebo group: <em>n</em>=8). The first and second blood samples were collected in the baseline and after the exhaustive exercise and the third and fourth samples were collected after 8 weeks of supplementation in the baseline and after the exhaustive exercise. The data were analyzed by ANOVA with repeated measures and two-way ANOVA (<em>a</em>≤0.05). The results showed that a session of exhaustive exercise significantly increased DNA damage. In addition, long-term garlic supplementation (500 and 1000 mg/day) decreased DNA damage in the baseline and after exhaustive exercise. Also, 1000 mg garlic supplementation decreased DNA damage more than 500 mg garlic supplementation in the baseline and after exhaustive exercise (<em>P</em>=0.01).
هدف پژوهش حاضر، تعیین تأثیر مکملسازی درازمدت 500 و 1000 میلیگرمی سیر بر شاخص تخریب DNA ناشی از فعالیت ورزشی درماندهساز در دانشجویان غیرورزشکار بود. به این منظور 26 مرد غیرورزشکار با میانگین و انحراف استاندارد سن 23/1±21 سال، وزن 28/8±38/69 کیلوگرم و قد 11/6±9/178 سانتیمتر بهطور تصادفی در سه گروه شبهدارو، مکمل قرص سیر (گروه اول مکمل 9 نفر، گروه دوم مکمل 9 نفر و گروه شبهدارو 8 نفر) در دو دوز 500 و 1000 میلیگرمی در روز توزیع شدند. نمونههای خونی اول و دوم در حالت پایه و پس از فعالیت ورزشی درماندهساز و نمونههای سوم و چهارم پس از هشت هفته مکملسازی و در همان شرایط حالت پایه و پس از فعالیت ورزشی درماندهساز گرفته شد. برای تجزیهوتحلیل دادهها، از آزمون تحلیل واریانس با اندازههای تکراری و دوسویه در سطح معناداری a=0/05 استفاده شد. یافتههای پژوهش نشان داد یک جلسه فعالیت ورزشی درماندهساز، سبب افزایش معنادار تخریب DNA میشود. بهعلاوه، مکملسازی درازمدت قرص سیر با مقادیر 500 و 1000 میلیگرم در روز، موجب کاهش تخریب DNA حالت پایه و پس از فعالیت ورزشی درماندهساز میشود. همچنین مصرف 1000 میلیگرمی قرص سیر در مقایسه با مصرف 500 میلیگرمی، موجب کاهش بیشتر تخریب DNA حالت پایه و پس از فعالیت ورزشی درماندهساز میشود (01/0P= ).دانشگاه تهراننشریه علوم زیستی ورزشی2008-93258320161022A Study of the Effect of 10 Weeks of Resistance Training on HSP70 and Insulin Resistance in Type 2 Diabetic Womenبررسی تأثیر ده هفته تمرین مقاومتی بر HSP70 و مقاومت به انسولین زنان دیابتی نوع 23413515950910.22059/jsb.2016.59509FAمهلاتشکری زادهدانشجوی کارشناسارشد فیزیولوژی ورزشی، دانشگاه سیستان و بلوچستان، زاهدان، ایرانمهدیمقرنسیدانشیار فیزیولوژی ورزشی، دانشکده علوم ورزشی، دانشگاه بیرجند، بیرجند، ایران0000-0002-9351-5948Journal Article20140816 <br />The aim of this study was to investigate the effect of 10 weeks of resistance training on serum levels of heat shock protein 70 (HSP70) and insulin resistance in type 2 diabetic women. 20 women with type 2 diabetes were selected by purposive sampling method and randomly divided into experimental group (<em>n</em> = 10, mean age 47.13±6.27 year, BMI 28.45±3.32 kg/m²) and control group (<em>n</em> = 10, mean age 50.30±9.97 year, BMI 28.78±2.45 kg/m²). The training program consisted of 10 weeks of resistance training, 3 sessions per week for 90 minutes at 8 stations with 30-80% one repetition maximum (1RM). After 12 hours of fasting, blood samples were collected 48 hours before the study and 48 hours after the last training session. Data were analyzed using the<em>Shapiro Wilk test and</em> independent and dependent t tests with SPSS version 21 at significance level (<em>α</em><0.05). The results showed that 10 weeks of resistance training in experimental group significantly decreased HSP70 levels, glucose and insulin resistance (<em>P</em><0.05) whereas insulin levels did not change significantly (<em>P</em>>0.05). HSP70 and glucose changes from pretest to the posttest in the experimental group were significant compared with the control group (<em>P</em><0.05). It seems that resistance training reduces fasting blood glucose and insulin resistance and increases levels of HSP70 in patients with type 2 diabetes; therefore, this training can be recommended as an adjuvant therapy in these patients. <br /> هدف از این پژوهش بررسی تأثیر ده هفته تمرین مقاومتی بر سطوح سرمی پروتئین شوک حرارتی 70 (HSP70) و مقاومت به انسولین زنان دیابتی نوع دو بود. روش: 20 زن مبتلا به دیابت نوع دو به روش نمونهگیری هدفمند انتخاب و بهصورت تصادفی به دو گروه تجربی (10 نفر، میانگین سنی 27/6±13/47 سال و شاخص تودۀ بدنی 32/3±45/28 کیلوگرم بر متر مربع) و گروه کنترل (10 نفر، میانگین سنی 97/9±30/50 سال و شاخص تودۀ بدنی 45/2±78/28 کیلوگرم بر متر مربع) تقسیم شدند. برنامۀ تمرینی شامل ده هفته تمرین مقاومتی، هر هفته سه جلسه به مدت 90 دقیقه در هشت ایستگاه با شدت 30 تا 80 درصد یک تکرار بیشینه (1RM)بود. خونگیری پس از 12 ساعت ناشتایی، 48 ساعت قبل از شروع پژوهش و 48 ساعت پس از آخرین جلسۀ تمرینی انجام گرفت. دادهها با استفاده از آزمونهای شاپیرو- ویلک، t مستقل و وابسته با نرمافزار spss نسخۀ 21 در سطح معناداری 05/0>α تجزیهوتحلیل شد. نتایج نشان داد ده هفته تمرین مقاومتی در گروه تجربی، سبب کاهش معناداری در سطوح HSP70، گلوکز و مقاومت به انسولین شد (05/0>P)، درحالیکه سطوح انسولین تغییر معناداری نکرد (05/0<P). تغییرات پیش تا پسآزمون HSP70 و گلوکز در گروه تجربی در مقایسه با گروه کنترل معنادار بود (05/0>P) بنابراین، بهنظر میرسد شیوۀ تمرینات مقاومتی سبب کاهش گلوکز خون ناشتا و مقاومت به انسولین و افزایش سطوح HSP70 در بیماران دیابتی نوع دو میشود، در نتیجه این تمرینات بهعنوان درمان کمکی در این بیماران توصیه میشود.دانشگاه تهراننشریه علوم زیستی ورزشی2008-93258320161022The Effects of Endurance and Resistance Training on Activity of G4 Acetyl Cholinesterase in Fast and Slow Twitch Muscles of Ratsتأثیر تمرینات استقامتی و مقاومتی بر میزان فعالیت استیلکولیناستراز G4 در عضلات تند و کندانقباض موشهای صحرایی3533645948410.22059/jsb.2016.59484FAرضاقراخانلودانشیار گروه تربیت بدنی و علوم ورزشی دانشگاه تربیت مدرس، تهران، ایرانعلیگرزیاستادیار گروه تربیت بدنی و علوم ورزشی دانشگاه زنجان، زنجان، ایرانزینبنبی اللهیکارشناسارشد فیزیولوژی ورزشی دانشگاه تربیت مدرس، تهران، ایرانJournal Article20130803 <br />The aim of this study was to investigate the effect of 8 weeks of endurance and resistance training on the activity of G4 acetyl cholinesterase in FHL and soleus muscles of rats. 24 male Wistar rats (age: 10 weeks and weight: 171.94±8.961 gr) were randomly divided into 3 groups (control, endurance training (ET) and resistance training (RT)). ET and RT groups carried out 8 weeks (5 sessions per week) of training programs. Resistancet<strong>raining included climbing a </strong><strong>1-m </strong><strong>ladder </strong><strong>(26 stairs) carrying a weight.</strong><strong>R</strong>esults showed that the activity of this protein in fast twitch muscle of RT and ET groups increased significantly (<em>P</em>=0.045 and <em>P</em>=0.015 respectively) compared to control group, but there were no significant differences between RT and ET groups in the mean activity of this protein in the fast twitch muscle (<em>P</em>=0.838). Activity of this protein in slow muscle of RT group was significantly higher than control and ET group (<em>P</em>=0.003 and <em>P</em>=0.005 respectively) but there were no significant differences between control and ET groups in the mean activity of this protein (<em>P</em>=0.958). It seems that this resistance training protocol had a clear effect on the G4 AChE activity in both slow and fast twitch muscles, suggesting the importance of this type of training for adaptations of these muscles. Response to both types of training by fast twitch muscles could be due to more responsiveness of these muscles to training stimuli. <br /> این پژوهش با هدف تعیین اثر هشت هفته تمرین استقامتی و مقاومتی بر میزان فعالیت استیلکولیناستراز نوعG<sub>4</sub> در عضلات خمکنندة دراز انگشت شست (FHL) و نعلی موشهای صحرایی انجام گرفت. تعداد 24 سر موش صحرایی نر ویستار (سن 10 هفته و وزن 961/8±94/171گرم) بهصورت تصادفی به سه گروه کنترل، تمرین استقامتی و مقاومتی تقسیم شدند. گروه تمرین استقامتی و مقاومتی به مدت هشت هفته و هفتهای پنج جلسه تمرینات خود را اجرا کردند. تمرینات مقاومتی شامل بالا رفتن از نردبانهای مخصوص به ارتفاع 1متر و 26 پله با حمل یک وزنه بود. نتایج نشان داد که میزان فعالیت استیلکولیناسترازG<sub>4</sub> در عضلات تند گروههای تمرین مقاومتی و استقامتی در مقایسه با گروه کنترل بهصورت معنادار (بهترتیب 045/0=P و 015/0=P) افزایش یافت، ولی تفاوت معناداری در میانگین میزان فعالیت استیلکولیناسترازG<sub>4</sub> بین گروههای تمرین مقاومتی و استقامتی در عضلۀ تندانقباض مشاهده نشد (838/0=P). در عضلات کندانقباض نیز میزان فعالیت استیلکولیناسترازG<sub>4</sub> گروه تمرین مقاومتی بهصورتی معناداری بالاتر از گروههای کنترل و تمرین استقامتی بود (بهترتیب 003/0=P و 005/0=P)؛ ولی تفاوت معناداری بین میانگین میزان فعالیت استیلکولیناسترازG<sub>4</sub> گروههای کنترل و تمرین استقامتی مشاهده نشد (958/0=P). بهنظر میرسد تمرین مقاومتی پژوهش حاضر تأثیر بارزی در میزان فعالیت استیلکولیناسترازG<sub>4</sub> در هر دو نوع عضله داشته است که احتمالاً حاکی از اهمیت این نوع تمرینات در سازگاریهای این عضلات باشد. پاسخ تارهای نوع تندانقباض به هر دو نوع تمرین ممکن است بهدلیل تأثیرپذیری بیشتر این عضلات به محرکهای تمرینی باشد.دانشگاه تهراننشریه علوم زیستی ورزشی2008-93258320161022A Comparison of Moderate Intensity Continuous Training and High Intensity Interval Training on Serum Levels of Resistin and Insulin Resistance in Type-2 Diabetic Obese Womenمقایسۀ تمرین تداومی با شدت متوسط و اینتروال هوازی با شدت بالا بر سطوح سرمی رزیستین و مقاومت به انسولین در زنان چاق دیابتی نوع دو3653805950410.22059/jsb.2016.59504FAرحمانسوریدانشیار گروه فیزیولوژی ورزش دانشکدۀ تربیت بدنی دانشگاه تهران، تهران، ایران0000-0003-1511-0088نیکوخسرویدانشیار گروه فیزیولوژی ورزش دانشکدۀ تربیت بدنی دانشگاه الزهرا (س)، تهران، ایرانهانیهیزدان دوستدانشجوی دکتری فیزیولوژی ورزش دانشگاه مازندران، بابلسر، ایرانمحمد حسینآیتیاستادیار گروه طب سنتی دانشکدۀ طب سنتی دانشگاه علوم پزشکی تهران، تهران، ایرانJournal Article20150427 <br />The present study intended to compare two types of aerobic training on serum levels of resistin and insulin resistance in type-2 diabetic women. 24 middle-aged type-2 diabetic women (mean age 41.8±3.45 yr, weight 76.8±3.61 kg, BMI 31.1±1.02 kg/m<sup>2</sup>, body fat percentage 41.6±1.38 and WHR 0.94±0.05) were purposively selected and then randomly assigned to three groups: highly-intensity interval training, moderate-intensity endurance training and control. The two experimental groups performed the training protocol for 16 weeks, 3 sessions per week. After 12 hours of fasting, blood samples were collected and serum resistin concentration and insulin were measured. The data were analyzed by Kolmogorov –Smirnoff test, one-way ANOVA, Bonferroni post hoc test and paired t testat the significance level of <em>P</em>>0.05. Findings showed no significant statistical difference between highly-intensity interval training and moderate-intensity endurance training in serum resistin and insulin resistance. Both types of training significantly reduced resistin, insulin resistance, BMI and body fat percentage (<em>P</em>>0.05), but they could not significantly change WHR (<em>P</em>>0.05). The results showed no significant differences between 16 weeks of highly-intensity interval training and moderate-intensity endurance training in resistin, anthropometric index and insulin resistance. Both types of training can improve insulin resistance and reduce serum resistin. This reduction can signal the reduction of cardiovascular and metabolic risk factors. <br /> پژوهش حاضر مقایسۀ دو نوع تمرین هوازی با شدتهای مختلف بر سطوح سرمی رزیستین و مقاومت به انسولین در زنان دیابتی نوع دو را مطالعه میکند. 24 زن میانسال مبتلا به دیابت نوع دو (با میانگین و انحراف استاندارد سنی 45/3±8/41 سال، وزن61/3±8/76 کیلوگرم، شاخص تودۀ بدن 02/1±1/31 کیلوگرم بر متر مربع، درصد چربی بدن 38/1±6/41و WHR 05/0 ± 94 /0<strong>)</strong> بهطور هدفمند انتخاب شدند و بهطور تصادفی در سه گروه تمرین تناوبی با شدت بالا، تمرین استقامتی با شدت متوسط و گروه کنترل قرار گرفتند. دو گروه تجربی تمرینات را به مدت 16 هفته و 3 روز در هفته دریافت کردند. پس از 12 ساعت ناشتایی خونگیری صورت گرفت و از آن برای سنجش غلظت رزیستین سرم و انسولین استفاده شد. تجزیهوتحلیل دادهها با آزمون کولموگروف– اسمیرنوف، واریانس یکطرفه،آزمون تعقیبی بانفرنس و، تی زوجی در سطح معناداری 05/0>P انجام گرفت. یافتهها نشان داد بین دو نوع تمرین، تناوبی با شدت بالا و استقامتی با شدت متوسط، از لحاظ آماری تفاوت معناداری در میزان رزیستین سرمی و مقاومت به انسولین وجود ندارد و هر دو نوع تمرین کاهش معناداری در سطوح رزیستین، مقاومت به انسولین، <strong>BMI</strong> و درصد چربی بدن ایجاد کردند (05/0><strong>P</strong>). اما تغییر معناداری را در مقادیر <strong>WHR</strong> ایجاد نکردند (05/0<<strong>P</strong>).<br /> نتایج مطالعۀ حاضر حاکی از آن است که بین 16 هفته تمرین تناوبی با شدت بالا و استقامتی با شدت متوسط بر رزیستین و شاخص آنتروپومتریک و مقاومت به انسولین تفاوتی وجود ندارد و هر دو نوع تمرین میتوانند سبب بهبود مقاومت به انسولین و کاهش رزیستین سرمی شوند و این کاهش میتواند نشاندهندۀ کاهش عوامل خطرزای قلبی- عروقی و متابولیکی باشد.دانشگاه تهراننشریه علوم زیستی ورزشی2008-93258320161022A Study of Anthropometric Characteristics and Selected Physical Fitness Factors of Iranian Elite Fencers (Epee, Foil and Sabre)بررسی ویژگیهای آنتروپومتریک و برخی فاکتورهای آمادگی جسمانی مردان نخبۀ اپه، فلوره و سابر تیم ملی شمشیربازی ایران3813925950510.22059/jsb.2016.59505FAزینبپورسردارکارشناسارشد تربیت بدنی و علوم ورزشی، دانشگاه آزاد اسلامی یزد، یزد، ایرانمحمد رضاصادقیان شاهیاستادیار گروه تربیت بدنی و علوم ورزشی دانشکدۀ روانشناسی و علوم تربیتی دانشگاه یزد، یزد، ایرانرزارهاویاستادیار دانشکدۀ علوم ورزشی دانشگاه الزهرا، تهران، ایرانJournal Article20140107 <br />The aim of the present study was to examine anthropometric characteristics and selected physical fitness factors in male elite athletes (epee, foil, sabre) of Iran national fencing team. The statistical population consisted of 30 athletes of fencing national team (age range 22.2± 3.67 yr) in the three weapons (epee <em>n</em>=10, foil <em>n</em>=10 and sabre <em>n</em>=10). Anthropometric characteristics (sitting height, arm length, body mass index (BMI), body fat percent) and physical fitness factors including aerobic and anaerobic power, muscular strength, speed, agility, flexibility and reaction time were measured. Tests were performed in Olympic National Committee laboratory. Data were analyzed by one-way ANOVA test. Results showed no significant differences in anthropometric characteristics among fencers, but given physical fitness factors, foil fencers had more muscle strength (long jump) and higher speed (40 yards) and sabre fencers had more hip flexibility in comparison with the other groups. <br /> هدف از تحقیق حاضر، بررسی ویژگیهای آنتروپومتریک و برخی فاکتورهای آمادگی جسمانی مردان نخبۀ اپه، فلوره و سابر تیم ملی شمشیربازی ایران بود. جامعۀ آماری 30 شمشیرباز عضو تیم ملی با دامنۀ سنی 67/3 ± 2/22 سال در سه اسلحه (اپه 10 نفر، فلوره 10 نفر و سابر10 نفر) بودند. از ویژگیهای آنتروپومتریکی قد نشسته، طول دستها، شاخص تودۀ بدن و درصد چربی بدن و از فاکتورهای آمادگی جسمانی توان هوازی، توان بیهوازی، نیروی عضلانی، سرعت، چابکی، انعطافپذیری و زمان واکنش مورد سنجش قرار گرفت. تستها در مرکز سنجش کمیتۀ ملی المپیک انجام گرفت. برای تجزیهوتحلیل آماری دادهها از آزمون آنالیز واریانس یکطرفه (ANOVA) استفاده شد. نتایج نشان داد بین ویژگیهای آنتروپومتریکی شمشیربازان سه اسلحۀ مرد نخبۀ ایران تفاوت معناداری وجود ندارد، اما از نظر فاکتورهای آمادگی جسمانی شمشیربازان فلوره از نیروی عضلانی (پا) و سرعت (40 یارد) بالاتر و شمشیربازان اسلحۀ سابر از انعطافپذیری (ران) بهتری نسبت به دو اسلحۀ دیگر برخوردارند.دانشگاه تهراننشریه علوم زیستی ورزشی2008-93258320161022The Effect of Combined Station Training on Adiponectin and hs-CRP in Overweight Womenتأثیر تمرین ترکیبی ایستگاهی بر مقادیر آدیپونکتین وhs-CRP زنان دارای اضافه وزن3934095950610.22059/jsb.2016.59506FAمرضیهانصاریکارشناسارشد فیزیولوژی ورزشی، دانشکدۀ تربیت بدنی و علوم ورزشی، دانشگاه شهید چمران. اهواز، ایرانروح اللهرنجبراستادیار فیزیولوژی ورزشی، دانشکدۀ تربیت بدنی و علوم ورزشی، دانشگاه شهید چمران اهواز، ایران.مسعودنیکبختدانشیار فیزیولوژی ورزشی، دانشکدۀ تربیت بدنی و علوم ورزشی، دانشگاه شهید چمران اهواز، ایران.Journal Article20150629 <br /> <br />The aim of this study was to evaluate the effect of 8 weeks of combined station training on the adiponectin and hs-CRP in overweight women. 22 overweight women (mean ± SD, age 26.04±4.43 years; weight 73.10±6.56 kg; body mass index 29.35±2.53) were voluntarily selected and randomly divided into control (<em>n</em>=11) and combined station training (<em>n</em>=11) groups. The subjects of combined station training practiced for 8 weeks, 4 sessions per week with an intensity of 70–90% MHR. Blood samples were collected in a fasting state before practice and 48 hours after the last training session. ELISA was used to measure hormonal variables. For data analysis, ANCOVA analysis was used. After 8 weeks of combined station training, the levels of adiponectin in experimental group increased significantly (<em>P</em>=0.001) while the levels of hs-CRP decreased (<em>P</em>=0.001). It seems that due to anti-inflammatory effects, combined station training with high intensity may be an effective therapy to prevent and improve risk factors for chronic obesity-related diseases such as cardiovascular diseases, diabetes, etc. in sedentary overweight young women. <br /> هدف پژوهش حاضر بررسی اثر هشت هفته تمرین ترکیبی ایستگاهی بر میزان آدیپونکتین و hs-CRP زنان دارای اضافه وزن بود. در این پژوهش 22 زن دارای اضافه وزن (میانگین ± انحراف معیار، سن 43/4±04/26 سال، وزن 56/6±10/73 کیلوگرم و نمایۀ تودۀ بدنی 53/2±35/29)، بهصورت داوطلبانه شرکت داشتند و بهصورت تصادفی به دو گروه کنترل (11=n) و تمرین ترکیبی ایستگاهی (11=n) تقسیم شدند. آزمودنیهای گروه تمرین ترکیبی ایستگاهی به مدت هشت هفته و هر هفته چهار جلسه با شدت 90-70 درصد حداکثر ضربان قلب، تمرین کردند. نمونۀ خون قبل از شروع تمرین و 48 ساعت بعد از آخرین جلسۀ تمرین در حالت ناشتا گرفته شد. برای اندازهگیری متغیرهای هورمونی از روش الایزا استفاده شد. همچنین، برای تجزیهوتحلیل دادهها از آزمون تحلیل کوواریانس استفاده شد. پس از هشت هفته تمرین ترکیبی ایستگاهی، سطوح آدیپونکتین در گروه تجربی بهطور معناداری (001/0 P =) افزایش یافت، درحالیکه سطوح hs-CRP دراین گروه کاهش یافت (001/0 P =). بهنظر میرسد که تمرین ترکیبی ایستگاهی با شدت بالا، بهدلیل تأثیرات ضد التهابی شیوۀ درمانی مؤثری برای جلوگیری و بهبود عوامل خطر بیماریهای مزمن مرتبط با چاقی مانند بیماری قلبی- عروقی، دیابت و ... در زنان جوان کمتحرک و دارای اضافه وزن باشد.<br /> دانشگاه تهراننشریه علوم زیستی ورزشی2008-93258320161022The Effect of 8 Weeks of High-Intensity Interval Training (HIIT) on Serum Adiponectin Levels and Insulin Resistance of Women with Type 2 Diabetesاثر هشت هفته تمرینات تناوبی با شدت بالا (HIIT) بر سطوح آدیپونکتین سرمی و مقاومت به انسولین زنان دیابتی نوع دو4114255950710.22059/jsb.2016.59507FAبهرامعابدیدانشیار، گروه تربیت بدنی، واحد محلات، دانشگاه آزاد اسلامی، محلات، ایران0000-0002-6858-5469الهاماخوتکارشناسارشد، واحد محلات، دانشگاه آزاد اسلامی، محلات، ایرانJournal Article20160101 <br />Diabetes is a metabolic disorder specified by hyperglycemia following a defect in insulin secretion, insulin resistance or both. The aim of this study was to examine the effect of high-intensity interval training (HIIT) on serum adiponectin levels and insulin resistance of women with type 2 diabetes. For this purpose, 35 overweight women with type 2 diabetes (age range 45-60 years, BMI 25-30 kg/m<sup>2</sup>) voluntarily participated in this study and were assigned to the HIIT training group (<em>n</em>=17) and control group (<em>n</em>=18). The HIIT group conducted their training on an ergometer for 8 weeks (3 sessions per week, 4-6 30-second repetitions with highest effort and 250% intensity with 4-min. rest intervals). The results of dependent t test showed a significant decrease in the mean scores of pretest and posttest of insulin resistance and body fat percentage in HIIT group and a significant increase in mean scores of serum adiponectin levels and maximal oxygen uptake (<em>P</em><0.05). The analysis of covariance showed significant differences between training and control groups in levels of adiponectin (<em>F</em>=3.21, <em>P</em>=0.026), insulin resistance (<em>F</em>=5.28, <em>P</em>=0.007) and fat percentage (<em>F</em>=2.60, <em>P</em>=0.041). Weight and body mass index of participants did not change significantly (<em>P</em>>0.05). It may be noted that 8 weeks of high-intensity interval training (HIIT) with no changes in weight and body mass index could have positive effects on insulin resistance, fat percentage and adiponectin levels in women with type 2 diabetes. <br /> دیابت، اختلال متابولیکی است که بهوسیلۀ هیپرگلیسمی بهدنبال نقص در ترشح انسولین، مقاومت به انسولین یا هر دو مشخص میشود. هدف از این مطالعه بررسی اثر تمرینات تناوبی با شدت بالا (HIIT) بر سطوح آدیپونکتین سرمی و مقاومت به انسولین زنان دیابتی نوع دو بود. به همین منظور 35 نفر از زنان دیابتی نوع دو دارای اضافهوزن (BMI بین 30-25 کیلوگرم بر متر مربع) با دامنۀ سنی 45 تا 60 سال داوطلبانه در تحقیق حاضر شدند و در دو گروه تمرین HIIT (17n=) و کنترل (18n=) قرار گرفتند. گروه HIIT به مدت هشت هفته (سه جلسه در هفته، 6-4 تکرار 30 ثانیهای با حداکثر تلاش با شدت 250 درصد و استراحت 4 دقیقهای بین تکرارها) تمرینات چرخ کارسنج را انجام دادند. نتایج تی وابسته نشان داد بین میانگین دادههای پیشآزمون و پسآزمون مقاومت به انسولین و درصد چربی بدن گروه HIIT کاهش معنادار و بین میانگین سطوح آدیپونکتین سرمی و حداکثر اکسیژن مصرفی افزایش معناداری مشاهده شد (05/0P<). همچنین نتایج تحلیل کوواریانس تفاوت معناداری را بین گروههای تمرینی در میزان آدیپونکتین (026/0P= و 21/3F=)، مقاومت به انسولین (007/0P= و 28/5F=) و درصد چربی (041/0P= و 60/2F=) نسبت به گروه کنترل نشان داد. از طرفی میزان وزن و شاخص تودۀ بدنی آزمودنیها تغییر معناداری نداشت (05/0< P). احتمالاً میتوان گفت که انجام هشت هفته تمرینات سرعتی شدید (HIIT) بدون تغییر در مقدار وزن و شاخص تودۀ بدنی میتواند تأثیرات مثبتی بر مقاومت به انسولین، درصد چربی و سطوح آدیپونکتین زنان مبتلا به دیابت نوع دو داشته باشد.دانشگاه تهراننشریه علوم زیستی ورزشی2008-93258320161022The Effect of a Change in Concurrent Endurance and Strength Training Sequence on Aerobic Power and Body Compositionتأثیر تغییر در ترتیب تمرین استقامتی و قدرتی همزمان بر توان هوازی و ترکیب بدنی4274455950810.22059/jsb.2016.59508FAسید محمد صادقهاشمیدانشجوی دکتری فیزیولوژی ورزشی گرایش قلب و عروق و تنفس، دانشکدۀ تربیت بدنی و علوم ورزشی دانشگاه گیلان، رشت، ایرانرامینشعبانیاستادیار گروه تربیت بدنی و علوم ورزشی دانشگاه آزاد اسلامی واحد رشت، رشت، ایرانJournal Article20141115
The aim of this study was to investigate the effect of a change in the sequence of concurrent endurance and strength training on aerobic power and body composition of active men. 30 men (mean age 25.8 ± 3.50 years) with endurance and strength training history were divided into these groups: endurance training before strength training (ES, <em>n</em>=10), strength training before endurance training (SE, <em>n</em>=10) and no training (control) (C, <em>n</em>=10). Subjects trained for 5 weeks. Strength training protocol was divided into 3 days a week (3 sets, 70-85% 1RM). The endurance training protocol included 3-5 times intermittent running with minimum speed through which the subject reached maximal oxygen consumption (vVO<sub>2</sub>max). The duration of each running was equal to 50% of time to exhaustion (Tlim) in vVO<sub>2</sub>max speed. VO<sub>2</sub>max, Tlim and BF% were measured before and after the training and the results were compared. VO<sub>2</sub>max and Tlim significantly increased in both training groups (<em>P</em><0.05) but the difference of increased VO<sub>2</sub>max was not significant between the two groups (<em>P</em>>0.05). BF% decrease was significant in both groups. Also, there was a significant difference in decreased BF% between the two groups (<em>P</em><0.05). The results suggested that ES training program induced more decrease in BF% whereas both ES and SE training programs produced similar improvements in VO<sub>2</sub>max.
این پژوهش با هدف بررسی تأثیر تغییر در ترتیب توالی تمرینات استقامتی و قدرتی همزمان بر توان هوازی و ترکیب بدنی مردان فعال انجام گرفت. 30 مرد با سابقۀ تمرین استقامتی و قدرتی (با میانگین سن 50/3±8/25 سال) به یکی از سه گروه زیر تقسیم شدند: تمرین استقامتی قبل از تمرین قدرتی (10=n)، تمرین قدرتی قبل از تمرین استقامتی (10=n) و بدون تمرین (10=n). گروههای تمرینی به مدت پنج هفته به تمرین پرداختند. برنامۀ تمرینی قدرتی در سه روز هفته تقسیم شده بود (3 ست، 85 -70% RM1). برنامۀ تمرینی استقامتی شامل 5-3 بار دویدن بهصورت متناوب با حداقل سرعتی بود که در آن، آزمودنی به حداکثر اکسیژن مصرفی میرسید (<sub>max</sub><sub>2</sub>vVO) و مدت زمان هر بار دویدن معادل 50 درصد زمان رسیدن به واماندگی (T<sub>lim</sub>) در سرعت <sub>max</sub><sub>2</sub>vVO بود؛ پیش و پس از اتمام برنامۀ ترکیبی مقادیر حداکثر اکسیژن مصرفی (<sub>max</sub><sub>2</sub>VO) ، T<sub>lim</sub> و درصد چربی بدن تمامی آزمودنیها تعیین و نتایج بررسی و مقایسه شد. مقدار <sub>max</sub><sub>2</sub>VO و T<sub>lim</sub> در هر دو گروه تمرینی افزایش معناداری داشت (05/0P<). اما اختلاف افزایش <sub>max</sub><sub>2</sub>VO بین دو گروه معنادار نبود (05/0P>). کاهش درصد چربی بدن در هر دو گروه معنادار بود، بهعلاوه اختلاف معناداری در کاهش درصد چربی بدن بین دو گروه وجود داشت (05/0P<). با توجه به یافتههای پژوهش، انجام تمرین قدرتی پس از تمرین استقامتی به کاهش بیشتر درصد چربی بدن در آزمودنیها منجر شد، اما مقدار توسعۀ <sub>max</sub><sub>2</sub>VO در دو گروه ترکیبی مشابه بود.